در آغوش خوشبختی

راه های رسیدن به موفقیت

در آغوش خوشبختی

راه های رسیدن به موفقیت

اندیشه و تجسم (2)

 

قسمت سی و چهارم       اندیشه و تجسم (2)

بیایید نقش افکار را به عنوان اشیاء،در به دست آوردن مال و ثروت بررسی کنیم.

اگر خود را در حال کسب درآمد فراوان مجسم کنید و به طور منظم و بدون توجه به مشکلات پیش رو ،به آن انرژی مثبت بدهید،رفته رفته اعمال و رفتارتان بر اساس این تصویر شکل می گیرد و این ایده و آرمان بر وجودتان حاکم می شود.در همین شرایط ،اگر سه یا چهار تماس تلفنی کاری در طول روز داشتید حال ممکن است این تماسها به پانزده یا بیشتر افزایش یابد و در نهایت خود را در حال ذخیره ثروت می بینید.افکارتان کم کم به سمت و سوی کسب ثروت متمایل می شود و این ذهنیّت ، افرادی را به سوی شما می کشاند که نگرشهای شما را تقویت و حمایت کنند.

به سوی اطلاعات و مهارتهایی کشیده می شوید که پیش از شما افراد موفق از آن بهره برده اند.به هر حال تمام تجربیات زندگیتان بر اساس تصاویری که از فراوانی و وفور نعمت در ذهن دارید شکل می گیرند.همهء این فرآیند از یک چیز سرچشمه می گیرد : اندیشه.

عکس این موضوع هم صادق است یعنی اگر در ذهنتان ،خودرا فردی فقیر مجسم کنید و هر روز بر اساس این تصاویر ذهنی دست به عمل بزنید،افرادی را به سوی خود جذب می کنید که همگی فقیر و بینوا هستند. به خواندن مقاله هایی گرایش پیدا می کنید که در بارهء افراد ناموفق و شکست خورده است.این دیدگاه نمی گذارد موقعیّت هایی را که برایتان پیش می آید بیازمایید.افراد موفق را خوش شانس مادرزادی تلقی می کنید و این طرز تفکر،تمام موقعیّت ها را از شما می گیرد و شما را به بن بست می کشاند.

تقریباٌ هر عملی که از شما سر می زند،ناشی از تصویری است که از پیش در ذهن خود ساخته اید.اگر خود را یک سخنران ناتوان و درمانده احساس کنید،در مقابل جمع،دست و پای خود را گُم می کنید و با برچسبِ (کمرو) بر پیشانی خود،سعی می کنید رفتار خود را توجیه کنید.در حقیقت افراد کمرو،در ژرفای وجود خود احساس ضعف می کنند و خود را ناتوان تر از آن می یابند که بتوانند در زندگی خود،دگرگونی واقعی پدید آورند.این افراد تا زمانی که تصاویر ناشی از کمرویی را در ذهن خود مجسم می کنند و مادام که خود را جسور و بی باک نپندارند بر اساس همان نگرش قبلی دست به عمل می زنند.

بدون توجه به موقعیّت زندگیتان ،باید به این حقیقت واقف شوید که شما ، نویسنده- تهیّه کننده- فیلمبردار و کارکردانِ ذهنی زندگی خود هستید و همواره بر مبنای این فیلم که در ذهن خود ساخته اید عمل می کنید.اگر یک کارشناس به موقعیت فعلی شما نگاه کند،به راحتی می تواند از ظواهر امر،فیلمی را که شما در ذهن خود برای زندگیتان ساخته اید،بدون راهنمایی شما ببیند.از وضع ظاهریتان گرفته تا سطح تندرستی- تغذیه- میزان دارایی- روابط اجتماعی و غیره...،همه در این فیلم دیده می شوند.

شما به طور قطع نمی توانید بدون استفاده از اندیشه،از احساسی برخوردار شوید.رفتارهایتان از احساس شما سرچشمه می گیرد و احساستان هم به اندیشهء شما متکی است.بنا بر این،برای تغییر رفتارتان،ابتداء باید بر روی چیزهایی کار کنید که در اندیشه و هشیاری شما نهفته است.به محض این که افکارتان بر اساس خواسته هایتان طراحی شود،احساسها و هیجانها و در پی آن رفتار مناسب برای تحقق آن شکل می گیرد.خلاصه کلام این که،هر آنچه را که باور کنید به چشم خواهید دید.

با استفاده از کتاب باور کنید تا ببینید.اثر دکتر وین دایر باتغییرات لازم

 

 

اندیشه و تجسم(1)

قسمت سی و سوم        اندیشه و تجسم(1)

                     شما موجودی انسانی با تجربه معنوی  نیستید،

                      بلکه موجودی معنوی با تجربه انسانی  هستید.

    فکر و اندیشه نوع سبک و ظریف انرژی است که به جز قالب فیزیکی،تمام هستی ما را در بر می گیرد.فکر نه تنها در درون هر فرد،بلکه خارج از او نیز وجود دارد.البته تصور آن برای کسانی که فکر را یک مکانیزم داخلی و هدایت کننده جسم می دانند کاری دشوار است.ساده ترین نکته ای که در بارهء اندیشه می توان آموخت این است که تمایل شما برای بهبود زندگیتان،در واقع اندیشهء شما برای بهبود زندگی است.عزم و اراده شما برای زیستن و دیگر گرایشهایتان در واقع اندیشهء شما در بارهء این امور است.عزم و تصمیم شما برای موفقیت،به طور دقیق همان اندیشه ای است که جهت تحقق آن صرف می کنید.

 شما هرگز نمی توانید در پشت چشمان فرد دیگری قرار بگیرید و احساس او را تجربه کنید.بلکه از طریق مکانیزم اندیشه با انسانهای دیگر ارتباط برقرار می کنید.شما کیفیت زندگی خود را از راه اندیشه ای که دارید می سازید و تعیین می کنید.فلاسفه و اندیشمندان بزرگ،جملگی بر این باورند که فکر،تنها عامل تعیین کنندهء اوضاع و شرایط زندگی ما است.برای مثال،امرسون می گوید،تو همان می شوی که در طول روز به آن می اندیشی.)

 ای برادر تو همه اندیشه ای             مابقی تو استخوان و ریشه ای

هرگاه افکارتان به درستی پرورانده و درونی شوند،در نهایت به شکل واقعیتی در جهان مادی ظاهر می شوند و به اشکال مختلف ،خود را نشان می دهند.ما از طریق تصاویر می اندیشیم و این تصاویر به واقعیتهای باطنی ما تبدیل می شوند.به همین دلیل به مجرد این که از نتایج و چگونگی  فرآیند تصویر سازی آگاه شویم و در این راه قدم بگذاریم،موفقیت های غیر منتظره ای را به سوی خود جذب خواهیم کرد.

پرورش قوهء تجسم و تخیل،یکی از راههای گسترش فکر است.این مقوله آن چیزی است که همه بزرگان را به قله های خلاقیت و شهرت رسانده است.روح انسان ،زمان-  مکان و بعد ندارد.به همین خاطر،می تواند بدون استفاده از حواس،به گذشته و آینده برود.این پدیده را می توان در عالم خواب و رویا شاهد بود.قانون علّت و معلول در قلمرو اندیشه صدق نمی کند و شما از طریق اندیشه و تصاویر،جزئیات زندگی خود را خلق می کنید.مطالبی که در پی خواهد آمد به شما کمک می کند تا بتوانید نیروی اندیشه را از عالم رویا،به واقعیّت تبدیل کنید.

تمام رفتار ما از اندیشهء ما تاثیر می پذیرد.اگر در رشته ای خود را ناتوان فرض کنید و مدام این اندیشه را با تجسم و تصویر ذهنی تقویت کنید،نتیجه این خواهد شد که شما در انجام این کار ناکام خواهید ماند و در نهایت،اعمال و رفتارتان به گونه ای خواهد بود که با ایدهء ناتوانی شما مطابقت پیدا کند.

فرض کنید با اتومبیل خود قصد سفر دارید و می خواهید با چهار چمدان به سفر بروید.در ضمن می دانید صندوق عقب ماشین شما فقط برای سه چمدان طراحی شده.اگر بر اساس این فکر که صندوق اتومبیل شما برای سه چمدان طراحی شده دست به عمل بزنید ،فقط می توانید سه چمدان را در صندوق جا بدهید.امّا اگر مجسم کنید به همراه چهار چمدان عازم سفر هستید و این تصویر را در ذهن خود نگهدارید، و یقین داشته باشید با جا بجا کردن وسائل صندوق،می توانید چهار چمدان را در آن جا بدهید،حتماٌ موفق به این کار خواهید شد.

باید بدانید که افکار به اشیاء تبدیل می شوند.وقتی می خواهید با اتومبیل خود برای تعطیلات به سفر بروید،افکارتان هم به اندازهء اتومبیل- چمدان- مقدار بنزین – پول و دیگر امکانات مادّی در این سفر موثر است.درک این نکته که اندیشه،نخستین گام در تمام جنبه های زندگی است،به شما کمک می کند که به اهمیت و ارزش قوّهء تجسم مثبت پی ببرید.


 با استفاده از کتاب باور کنید تا ببینید. اثر دکتر وین دایر

 

 

 

شکست چیست؟

قسمت سی و دوم        شکست چیست؟

اگر بخواهیم دلایل اصلی هر شکست را بررسی کنیم متوجه می شویم که علت اساسی آن نداشتن ایمان کافی به هدف و در نتیجه تلاشهای افراطی است.وقتی کسی ایمان کافی برای رسیدن به هدفش نداشته باشد،هر قدر هم تلاش کند،در باور خود دست یابی به این هدف را غیر ممکن می بیند و موفق نمی شود.

عده ای از افراد وقتی ضمیر باطن در پاسخ به خواسته هایشان،واکنش نشان می دهد و برایشان پیام یا الهام قلبی می فرستد آن را نادیده می گیرند و از پذیرش آن امتناع می کنند و در نتیجه در انتخاب راه سرگردان می مانند.حتماً برای شما هم این اتفاق افتاده است که بای تصمیم گیری در بارهء چیزی،احساس کرده اید کسی به شما می گوید،این یا آن را انتخاب کن.این همان ندای ضمیرباطن است که در مواقع تصمیم گیری به سراغ شما می آید و با توجه به مطالبی که تاکنون گفته شد،اکر ضمیر باطن را درست آموزش داده باشید،حتماً شما را یک گام به هدفتان نزدیکتر می کند.علت این که این عدّه به ندای باطنی خود پاسخ نمی دهند نا آگاهی از نحوهء عمل روح و ضمیرباطن و عدم اعتماد به آن است.

هنگامی که ضمیر باطن ایده ای را بپذیرد،برای اجرای آن وارد عمل می شود و تمام قدرت خود را برای رسیدن به آن هدف به کار می گیرد و تمام قوانین ذهنی و نفسانی را وارد عمل می کند.کاری هم به خوب و بد دستور ندارد.اگر نتیجه حاصله مطابق میل ما باشد آن را موفقیت و اگر خلاف آن باشد آن را شکست تعبیر می کنیم.

اگر شما امروز در زندگی با نتایجی روبرو می شوید که مطلوب نیست،این نتایج حاصل افکار و ایده هایی است که شما در گذشته داشته اید و امروز نتایج آن در زندگیتان رُخ می دهد.اگر خواستار آن هستید که دیگر با چنین عواقبی رو برو نشوید باید افکار و ذهن خود را مطابق خواسته هایتان برنامه ریزی کنید.

پس،از این بحث نتیجه می گیریم که اگر افکار شخص،مثبت- سازنده و مفید باشند واکنش خوب در پی خواهد آمد.نکته بسیار مهم این است که هیچ ایده ای را که به آن باور قلبی ندارید به ضمیر باطن ندهید چون نتیجه دلخواه به دست نخواهد آمد.علت آن هم واضح است.ضمیر باطن،به ایمان و اعتقاد شخص واکنش نشان می دهد و این کار از روی اجبار و اکراه شدنی نیست.

عده ای نیز بر این باورند که شکست وجود ندارد بلکه نتیجه وجود دارد.مثلاً اگر شما یک توپ بسکتبال را بیست بار به طرف حلقه پرتاب کنید و گل نشود،شما نمی توانید بگویید ،بیست بار شکست خورده ام بلکه شما در پاسخ به نحوهء پرتاب خود ،بیست نتیجه به دست آورده اید که هیچکدام از آن رفتارها سبب نشد که توپ را وارد حلقه کنید.در صورتی که یک قهرمان،رفتارهایی را با توپ انجام می دهد که با اولین پرتاب ،توپ به گل تبدیل می شود.این گروه معتقدند ،اگر ما کاری را انجام دادیم و به نتیجه نرسیدیم ،شکست نخورده ایم بلکه،رفتار مناسب با آن کار را درست انجام نداده ایم و برای رسیدن به آن هدف،باید روش جدیدی را در پیش بگیریم.

بهر حال،گاهی شکست ها ممکن است نتیجه القاء چنین افکاری به ذهن باشد:

-         این کار نتیجه ای ندارد.

-         امید ندارم.

-         می دانم موفق نمی شوم.

-         من به کلی گیج شه ام.

-         سرگردانم و نمی دانم چکار کنم؟

-         کار من دیگر تمام است.

هنگامی که با خویشتن این گونه سخن می گویید،هرگز انتظار همکاری و واکنش مثبت از جانب ضمیر باطن خود را نداشته باشید.برای مثال ،اگر شما سوار تاکسی بشوید و به راننده چند آدرس مختلف بدهید او نخواهد توانست شما را به مقصد برساند و شما را در نیمهء راه پیاده خواهد کرد.کار ضمیر باطن هم به همین منوال است.شما باید ایدهء مشخص و روشنی را در ذهن داشته تا به تصمیم روشن و قاطعی منجر شود و را حلی برای شما فراهم آید. این کار تنها از عهدهء هوش و خرد بیکرانی که در ضمیر باطنتان وجود دارد بر می آید و بس.

   با استفاده از کتاب باور کنید تا ببینید.اثر دکتر وین دایر با تغییرات لازم